فرهنگ شناسی ( و انسان شناسی فرهنگی ) (5)
تعریف فرهنگ از دیدگاه بهنجاری
در سال 1919 ، ویسلر برخلاف کروبر توجٌه خودرا به عینی بودن فرهنگ نشان داد و چنین نوشت :
« یک فرهنگ ، عبارت است از سبک زندگی ئی که توسط یک اجتماع یا یک قوم دنبال می شود ؛ و شامل تمامی پدیده های اجتماعی همه گیر است » (9) .
ویسلر با مطرح کردن سبک زندگی یک اجتماع ، فقط و فقط به هنجارهای اجتماعی توجٌه کرده است ؛ و از تحرٌک و تحوٌل اجتماع و انتقال فرهنگ بحثی نکرده است . در عین حال ، با اشاره ای صریح به « یک فرهنگ » از « یک اجتماع » به خاص بودن فرهنگ از نظر جغرافیائی اشاره کرده است .
بهنجاری ، سبک زندگی ، یک اجتماع ، پدیده های اجتماعی عمومی
فرهنگ شناسی ( و انسان شناسی فرهنگی ) (4)
تعریفِ فرهنگ از دیدگاه انتزاعی
به عقیده کروبر « فرهنگ ناشی از رفتار است » (6)
به این ترتیب فرهنگ نه تنها به صورت وجودیمستقل ، جدا از ارگانیسم ، و بیرون از هستی انسان ، ایجاد می شود و شکل می گیرد ؛ بلکه به صورت سوپر ارگانیسم در ماوراء انسان و برتر از او قرار می گیرد . (7) .
کروبر که چون استادش بوآس ، همکلاسش لاوی و به ویژه یار و همکار خود ویسلر از اشاعه گرایانِ بنیانگذار مکتب اصالت فرهنگ ، و بیش از آنها علاقه مند به تاریخ است شاید به دلیل اصرار بر نشان دادنِ تقابل فرهنگ و طبیعت، عوامل تاریخی ( تغییر و تحول و انتقال فرهنگ ) - عوامل جغرافیائی و عوامل اجتماعی را به حساب نمی آورد و نهایتا" تعریفی ارائه می دهد که چندان حائز اعتبار نیست .
پار سنز ** نیز با تعریف فرهنگ به عنوان چیزی نظیر قواعد یا دستورالعملِ بازی شطرنج ، قواعد راهنمائی و رانندگی و غیره ، آن را امری انتزاعیدانسته تا حدودی می تواند دیدگاهی مشابه دیدگاه کروبر داشته باشد . (8) .
* C . Wissler **T.Parsons
تعریف انتزاعی فرهنگ ، کروبر ، رفتار ، بواس ، لاوی ، ویسلر ، مکتب اصالت فرهنگ ، عوامل تاریخی ، عوامل جغرافیائی ، عوامل اجتماعی
فرهنگ شناسی ( و انسان شناسی فرهنگی ) (3)
تعریف فرهنگ
فرهنگ برحسب کلٌیت و بنابر اهمیتی حیاتی که نزد انسان یافته است به صورت هائی متعدد مورد مطالعه ی انسان شناسان قرار گرفته است ؛ و تعاریفی از آن شده است که شاید تعداد آنان به هزاران تعریف برسد ؛ چنانکه برخی از انسانشناسان مکتب اصالت فرهنگ به جمع آوری و مطالعه تعاریف متفاوت از فرهنگ پرداخته تعداد و تنوع آنرا نشان داده اند .
کروئبر و کلاکهون در نقدی که در اواسط قرن بیستم بر تعریف و مضمون فرهنگ نوشته اند حدود 300 تعریف متفاوت را بر شمرده اند که در یک سیرروانشناختی و تاریخی ، از تعاریف مبتنی بر هنجارها شروع شده و به تعاریفی مفصل و مشروح ختم شده اند (2) . همچنین کروئبر در نوشته ایدیگر از 150تعریف که تقریبا" فقط بر عادات و آداب و رسوم انسانی قرار داشته اند یاد کرده است (3) . در سال 1952 ،کلاکهون و هرسکویتس لااقل 160 تعریف را بر شمرده اند .(4) .
به عبارت دیگر ، تعاریف فرهنگ در انسانشناسی ضمن اینکه بسیار متعدد می باشند ، برحسب گرایش ها و دیدگاههای تعریف کنندگان نیز به چند گروه تقسیم می شوند (5) :
تعریف فرهنگ ، مکتب اصالت فرهنگ ، کروبر ، کلاکهون ، هرسکویتس
فرهنگ شناسی ( و انسان شناسی فرهنگی ) (2)
فرهنگ و علوم
فرهنگ ، موقعی که توام با یک صفت می آید ، به معنی شناخت یک علم خاص است ؛ مثل فرهنگ انسان شناسی ، فرهنگ معماری ، فرهنگ اقتصادی ، فرهنگ بازرگانی ، فرهنگ حقوق ، فرهنگ مدیریت ... و غیره .
همچنین ، برحسب شرایطی که به کسب علم می پردازند یا برحسب شکل آن می توان از فرهنگ کتابی - فرهنگ لدنٌی - فرهنگ کلاسیک - فرهنگ جدید - فرهنگ فنٌی و غیره گفتگو کرد .
« فرهنگ عمومی » ( اطلاعات عمومی ، رفتار عمومی یا معلومات عمومی ) به معنی شناخت اصولی است که به صورتی مختصر و مفید ، مقدمه و از لوازم کلیٌه تخصص های حرفه ای قرار می گیرند .
در یک چهارچوب اجتماعی ( انسانشناسی - جامعه شناسی ) ، فرهنگ به معنی مجموع دیدگاههای علمی ، اخلاقی ، مادٌی ، نظام ارزشها ، و سبکهائی از زندگی است که یک تمدن را مشخص ساخته اند ؛ مثل فرهنگ اسلامی ، فرهنگ غربی ، و... (1) .
آنچه که نقل شد اقتباسی است از آخرین نظرات آکادمی فرانسه ( درسال 1972) درخصوص معنی ، مفهوم ، تعریف فرهنگ یا باصطلاح فرهنگ از دیدگاه آکادمیک و آنسیکلوپدیک .
تعاریف عمومی مزبور در دائرة المعارف های اروپائی ، یا به طورکلٌی غربی ، اولا" متوجٌه تمامی علوم و فنون ، به صورتی کلٌی هستند ، ثانیا" برحسب گرایش غرب به مادٌیات ، طبیعتا" بیشتر شامل نقطه نظرهای مادٌی ، اقتصادی و زیر ساختی قرار میگیرند ؛ حال آنکه انسان شناسی یامردم شناسی که به معنی علم فرهنگ شناخته شده است بیشتر متٌکی بر جوانب معنوی است ؛ ثانیا" فرهنگ در جوامع عقب نگهداشته شده ، چون جامعه ی ما، بیشتر از نقطه نظرهای معنوی مطرح است ؛ و بالاخره مکتب و بینش اسلامی ، به جایگاه معنویات در اینگونه تعاریف علمی می افزایند . اتفاقا" از همین رو است که انسانشناسی با جوامع عقب نگهداشته شده غیر غربی - غیر شرقی وبخصوص دیدگاههای اسلامی جوامع مسلمان تطابق بیشتری می یابد .
بنابر این ، تعاریفی که خارج از قلمرو خاص مردم شناسی از فرهنگ شده است به هیچ وجه در این بحث نمی گنجد .
فرهنگ شناسی ( و انسان شناسی فرهنگی ) (1)*
مفهوم فرهنگ
« فرهنگ » به مفهوم مطلق و عمومی خود در مقابل « طبیعت » عنوان می شود ؛ و به معنی هوش و فراست انسان است که به منظور اصلاح ، تکمیل و افزایش محصولات طبیعت ، به آن اضافه شده است . بنابر این فرهنگ شامل امور و فنون تولید بهینه از زمین ، پرورش برخی از حیوانات ، و به طور کلٌی عناصر کشاورزی است .
همچنین : فرهنگ را نشاندهنده ی کاربرد روش منطقی رشد و توسعه ی نیروهای فطری انسان ، توسط زبان و ادبیات وی دانسته اند .
بر حسب قلمرویی که این کاربرد در آن انجام می گیرد میتوان فرهنگ ادراک ، فرهنگ قضاوت ، فرهنگ حسٌاسیت ، و ... را از یکدیگر مشخص ساخت ؛ و از آنجمله به تمریناتی منطقی که به بدن داده می شود فرهنگ بدنی یا تربیت بدنی می گویند .
مفهوم فرهنگ ، فرهنگ و طبیعت ، فرهنگشناسی ، انسانشناسی فرهنگی ، علیرضا آیت اللهی
* تحت عنوان مردم شناسی فرهنگی در رشته جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی تدریس شده است .
فرهنگ ملٌی
بنا به این که مردم شناسی فرهنگی را توصیفِ
رفتارهای مادٌی
و
رفتارهای معنوی
یک طایفه ، قوم ، اجتماع ؛ و
به ویژه رفتارهائی که با رفتار های سایر جوامعه متفاوت اند و از همه مهمتر رفتارهائی که بالصراحه از رفتارهای سایرین متمایز اند ؛ می دانیم .
به رفتارهای ملٌی و نهایتا" وجود « فرهنگ ملٌی » بی اعتقاد نیستیم . حال آنکه هیچ یک از استادان پیشگفته ی ما به آن معتقد نبوده اند و شاید :
در عمل چنین امری غیر ممکن مینماید
امٌا فراموش نکنیم که :
مردم شناسی نیز چون سایر علوم انسانی و اجتماعی « نسبی » است و هر شناختی در آن نسبتا" حقیقت دارد .
مردم شناسی از علوم محض نیست ؛ نظری است و این موضوع نیز بنابر نظر ما است که پس از نیم قرن تحصیل ، تدریس و تحقیق مردم شناسی حاصل شده است .
آیا از سلام کردن تا نحوه نماز وضوگرفتن و نماز خواندن و توجٌه به چای ، عزیز داشتن چلوکباب ، و .. و... و... تمایزی نسبی با سایر ملٌت ها نداریم
ما نه تنها به این تفاوت و تمایز معتقدیم بلکه به تقویت آن ، وحدت بیش از پیش ملٌی ( بدون پرخاشجوئینسبت به سایر اقوام ؛ بلکه در همزیستی مسالمت آمیز و سی نرجیک با آنان ) و استقلال بیشتر و سرافرازی ایران و ایرانی نیز می اندیشیم .
« جهانی شدن » سرخط ما نیست .
مکتب مردم شناس حاضر
همین که یک مردم شناس خود را از قید و بندهای این مکتب یا آن مکتب ، که معمولا" استادان مردم شناسی بر پای مردم شناسان جوان می گذارند ، رهائی یافت و روش مطالعاتی اکسپریمانتال را برگزید از محدودیت یک حوزه نیز رهائی یا فته است ؛ منتهی نه تنها لازم است ؛ بلکه ضرورت دارد تا معلمان ، مراجع و منابع خود را نیز پاس دارد :
خاستگاه مردم شناس حاضر در ابتدا در تفاوت های رفتاری با گرایش به تفاوتهای رفتار معنوی بوده است که از آن نظر تحت تاثیر دکتر علیمحمد کاردان ؛ به خصوص از طریق مطالعه ی کتاب « روانشناسی اجتماعی » تالیف اتو کلاین برگ ، و مکتب فرهنگ گرائی ، قرار گرفته است .
دکتر علیمحمد کاردان
در آن نیمه نخست دهه 1350 ، یا دقیقا" طی سالهای 1344 ، 1345 و بخشی از 1346 از نظرات استادانی چون دکتر غلامحسین صدیقی - دکتر احسان نراقی و به خصوص دکتر نادر افشار نادری نیز بهره جسته است .
آنگاه با تحصیل ،که به زودی به مطالعه و تحقیق در کنار دکتر محمود روح الامینی به عنوان نخستین دستیار دانشگاهی وی محسوب می شود به شاخه ی تکنو لوژی در مردم شناسی گرایشی بیشتر یا فته از این نظر وارد حوزه ی مردم شناسی متکی بر محیط و فناوری تحت تاثیر مردم شناسان زیر شده است :
- آندره لو روآ گوران ( خود از شاگردان مارسل موس و از مکتب امیل دورکهایم ) و شاگردانش :
- دکتر محمود روح الامینی
- پروفسور هلن بالفه
و چون پاسخ سؤالات اساسی خود در مردم شناسی را از استاد اخیر الذکر و مدیر تزدکتری خود دریافت نکرده است تحصیل در دوره دکتری مردم شناسی در فرانسه را ترک کرده است ؛ و همچنان در طلب استبعاد از مجامع آکادمیک حاضر ...
مطالعات فرهنگی اکسپریمانتال
بنا به دیدگاهی کلٌی نسبت به فرهنگ و روش شناخت آن بنا به انسان شناسی ، انسانشناسی اجتماعی و فرهنگی ، و نهایتا" انسانشناسی فرهنگی ، متوجٌه معادل روش اخیر الذکر می شویم که به « مردم شناسی » شهرت یافته است ؛ و نخستین بخش از مطالعات بنیادی ما در باره فرهنگ را تشکیل می دهد . منتهی :
1 - سبک مطالعات ما در این مورد بیشتر تجربی یا به اصطلاح اکسپریمانتال است ( که البته این روش دقیقا" به همان معنی آزمایش و تجربه در علوم تجربی نیست ؛ با روشهای تجربی تحقیق در علوم اجتماعی نیز مطابقت نمی کند و به این ترتیب می توان آنرا روش آزاد ، روش ابتکاری ، هنر تحقیق و امثال آنها نام نهاد . در این روش چون هر پدیده در میان یک مردم اتفاقی نیست که عمومیت داشته باشد و مشمول معرفت عمومی و روش های عمومی تحقیق قرار گیرد و نهایتا" یک پدیده خاص است روش مطاللعه خاص خود را نیز می طلبد .)
2 - با قبول اصول مردم شناسی ، خود را به هیچ حوزه و مکتبی در این خصوص محدود نمی سازیم .
درست است که مردم شناسی به عنوان روشی برای شناخت فرهنگ به دو جنبه از پدیده های زندگی انسانی توجٌه دارد :
1 - اشتراکات بین تمام حامعه ها ، اقوام و طوایف یا به لفظ مرجٌح ما مردمان جهان
2 - افتراقات میان سبک زندگی مردمان جهان
امٌا در واقع ، و به خصوص از جنبه ی فرهنگ ، نفطه ی ثقل بر شناخت افتراقات بین مردمان جهان است . روشهای کنونی مردم شناسی نیز حاصل مطالعات مردم شناسان در جامعه ها ، اجتماعات و گروه های محلٌ زندگی دائم یا موقٌت آن ها است که نتیجه اش را روش مطالعه = مردم شناسی ایشان تشکیل داده است . حال آیا روش های آن جوامع که مسلما" سبک زندگی و پدیده های انسانی - اجتماعی متفاوتی با سبک و مشخصات زندگی ما داشته اند در مطالعات فرهنگی ما موجٌه است ؟
به نظر ما قواعد مردم شناسی ترجمه شده به فارسی به عنوان تجربیات دیگران در شناخت سایر جوامع ارزشی بسیار بسیار زیاد دارند ؛ امٌا نمی توانند به عنوان دستور العمل هائی قاطع و باصطلاح طابق النعل بالنعل مؤثر واقع شوند ؛ و در مردم شناسی همچنان که سبک زندگی هر مردمی از سایر مردمان متفاوت است روش مطالعه ی آن هم تا حدودی از درون آن نشآت می گیرد و چه بسا روشی جدید یا نسبتا" جدید در مردم شناسی را نیز مبدع می شود .